سلطان درد ...

ساخت وبلاگ

تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت... همیشه تو این فکرم که چرا ؟؟؟؟؟چرا به همین سادگی رفتی ؟؟؟؟؟اصلا چی شد یهو رفتی ؟؟؟؟؟چی شد که تنها شدیم ؟؟؟؟؟؟تورو نمیدونم ولی من تنها شدم ؟؟؟؟البته تازگی ها یک رفیق پیدا کردم !!!!میدونی کیه ؟ اون حسرت و غمکه هر روز میاد سراغم و از سرمیزنهآی خدا کجایی چرا ما عاشقهارونمیبینیبابا یک نیم نگاهی اینطرفم بندازتو مارو آفریدی پس هوای مارو داشته باشتو منو عاشق کردی پس کمکم کن خدا چرا هیچوقت عاشقها بهم نمیرسن هان؟؟چون هرجا دیدم یا شنیدم . عاشقها نرسیدن بهمچرا هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اما خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کنکه ببینن عشق چه غمی داره دوستون دارم بچه ها امیدوارم از وبم خوشتون بیادراستی نظر یادتون نره ها سلطان درد ......ادامه مطلب
ما را در سایت سلطان درد ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3mito70004 بازدید : 3 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 15:57

دوست در دل و دل برای دوست میماند ای دوست ... اینم اخرین فلسفه‌ای که بر اساس آشنایی برای آشنایی با  سلطان درد ......ادامه مطلب
ما را در سایت سلطان درد ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3mito70004 بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 25 تير 1397 ساعت: 13:33

دوست در دل و دل برای دوست میماند ای دوست ... اینم اخرین فلسفه‌ای که بر اساس آشنایی برای آشنایی با تو گفتم ای دوست. روزگار بر وقف مردات باشد و زندگی برایت شیرین تر از عسل باشد. سلطان درد ......ادامه مطلب
ما را در سایت سلطان درد ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3mito70004 بازدید : 5 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 20:22

... سراب عشق ... کاش تو را هرگز نمیدیدم...تا غمها نبودنت را برای ماندن در قلبم بهانه نمیکرد... ولی افسوس... کاش هیچگاه قلبم را به بودنت خواحال نمیکردم...که حال هیچ جوابی برای نبودنت ندارم تا خود را قانع سازم...کاش در تاریکی به دنبال نوری نبودم...تا گرفتاره سراب برق نگاه تو نمیشدم...[عشق] تنها واژه ای هست که تا به حال دلیل آفرینشش را نفهمیده ام ...آیا معنایش رسیدن به سراب است یا...نمیدانم...من با آگاه بودن به اینکه به تو نمیرسم با برق چشمانت تمام تارو پودم را سوزاندم...کاش هرگز نبودی...و این همه فراغ از درد و دوری نبود... زیرا که تو از اول هم نبودی...این فقط من بودم که در تاریکی در پی نوری بودم نه ت...اما افسوس که باز هم سراب بود و بس ...   نوشته شده توسط : میتو اندرانیک [دلنوشته ه سلطان درد ......ادامه مطلب
ما را در سایت سلطان درد ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3mito70004 بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1396 ساعت: 3:07

تو به من خندیدیو نمی دانستیمن به چه دلهره از باغچه همسایهسیب را دزدیمباغبان از پی من تند دویدسیب را دست تو دیدغضب آلوده به من کرد نگاهسیب دندان زده از دست تو افتاد به خاکو تو رفتی و هنوزسالهاست که در گوش من آرام آرامخش خش گام تو تکرار کنانمی دهد آزارمو من اندیشه کنان غرق این پندارمکه چراخانه کوچک ما سیب نداشت...همیشه تو این فکرم که چرا ؟؟؟؟؟چرا به همین سادگی رفتی ؟؟؟؟؟اصلا چی شد یهو رفتی ؟؟؟؟؟چی ش سلطان درد ......ادامه مطلب
ما را در سایت سلطان درد ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3mito70004 بازدید : 5 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1396 ساعت: 2:33

سلام یار قدیمی و همراه ی من . من خوبم ممنون از اینکه احوالم رو گرسیدی و اینکه تولدم را تبریک گفتی . خیلی خوشحال شدم از اینکه دوباره مثل قدیمها با این تکنولوژی جلو رفته ولی بازم با وبلاگ با هم تونستیم که در ارتباط بشیم و کمی دردو دل کنیم . کوتاه ولی ... امیدوارم که به هرچیزی که میخواهی برسی ... خوشحالم از اینکه خوشحالی هانیه جان ... حکایت ها فرق کرده و فرق میکنه ... 6 سال پیش را اگر نگاهی کنیم ، نگاه دیگه ای داشتیم به زندگی ولی الان ... در نهایت اینکه از خدا میخواهم که به ارزوت برسی عزیزم و اینکه خیلی مراقب خودت باش و برات بهترین ها را آرزو میکنم... تو جزوی از بهترین سلطان درد ......ادامه مطلب
ما را در سایت سلطان درد ... دنبال می کنید

برچسب : سایت اختصاصی هانیه توسلی, نویسنده : 3mito70004 بازدید : 9 تاريخ : جمعه 16 مهر 1395 ساعت: 9:14

روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو نوشته بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگار خلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آ سلطان درد ......ادامه مطلب
ما را در سایت سلطان درد ... دنبال می کنید

برچسب : داستان مرد نابینا,داستان مرد نابینا و خبرنگار,داستان مرد نابينا,داستان کوتاه مرد نابینا, نویسنده : 3mito70004 بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 5:41

روی تخته سنگی نوشته بودند اگر جوانی عاشق شد چه کند؟  من هم زیر آن نوشتم باید صبر کند برای بار دوم که از آن جا گذر کردم زیر نوشته من کسی نوشته بود اگر صبر نداشته باشد چه کند؟   من هم با بی حوصلگی نوشتم بمیرد بهتر است  برای بار سوم که از آن جا عبور می کردم انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد  اما زیر تخته سنگ جوانی را مرده یافتم سلطان درد ......ادامه مطلب
ما را در سایت سلطان درد ... دنبال می کنید

برچسب : تخت سنگین,تخت سنگین تاجیکستان,سنگ تخت,سنگ تخت مغناطیسی,سنگ تخت مغناطیس,سنگ تخت جمشید,سنگهای تخت جمشید,سنگ تخت افغانستان,سنگ تخت روسی,سنگ تخت جمشيد, نویسنده : 3mito70004 بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 5:41

خداوندا!

به هر آنکس که دوست میداری،بیاموز
که عشق از زندگی کردن برتر است و
به هر آنکس که بیشتر دوست میداری،
بچشان که دوست داشتن ازعشق والاتراست.....

سلطان درد ......
ما را در سایت سلطان درد ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3mito70004 بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 5:41

دستم را با نخی بسته ام که یادم باشد فراموشت کرده ام

         اَز اَزل با غَزل     طرح چشمانت شد مَثَل

نخی بر دستم ... نمیدانم چرا... بفکرت هستم

  نوشته شده توسط میتو اندرانیک

 

سلطان درد ......
ما را در سایت سلطان درد ... دنبال می کنید

برچسب : پست ثابت,پست ثابت در وبلاگ,پست ثابت لاین,پست ثابت زیبا,پست ثابت در تلگرام,پست ثابت وبلاگ,پست ثابت در بلاگفا,پست ثابت در وردپرس,پست ثابت بلاگفا,پست ثابت در پرشین بلاگ, نویسنده : 3mito70004 بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 5:41